مـا جا ماندهایم
صدای سرفههای پدر طی سالها برایشان تبدیل به آهنگ آشنایی شده. تنگی نفس، ماسک و سختیهای زندگی با یک بیماری سخت برایشان تازگی ندارد. پدر، اما هر بار از ته دل به بیماریاش میخندد و میگوید من که طوریم نیست. همه اینها را یادگار روزهایی میداند که برایش مقدس است، روزهای جنگ. مثل خیلیهایشان فقط یک حسرت دارد که چرا نرفت و ماند. تنها زمانی که این جملات را میگوید درد را توی صدایش حس میکنی.
کد خبر: ۳۰۲۹۰۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۷/۰۸